بهارزندگیم
آن روز خداوند بهترين هديه را به من داد و تو آمدي!
تو آمدي و روزهايم شاد، لحظه هايم پرشور، گلها زيبا و خورشيد حتي در شب هايم تابيدن گرفت
تو آمدي و تنهايي رفت و دلم به بهانة تو جوانه هاي اميد زد.
تو آمدي و شور زندگي در رگ هايم جاري شد و من بي باك تر از قبل به استقبال هر آن چيزي ميروم كه ضامن آرامش تو باشد
تو آمدي و آرزوهايم رنگ آسمان گرفت و سعادتت برابر شد با نيكبختي من .
تو آمدي و دلم وسيع شد ، به وسعت بزرگ ترين آرزوها براي تو.
تو آمدي اي بهشت من و من مادر شدم.
از تو و از خداي مهربان سپاسگزارم براي همه اين بهترين ها......
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم اردیبهشت ۱۳۸۷ ساعت توسط من
|