تنهاترین هم که شوم

باز تو در انتهای جاده ی بی حوصله گی هایم

به امیدی  هنوز جوان ،دست تکان میدهی..

به باد نمیگویم سلامم را به تو برساند

قاصدک را نیز اسیر خودخواهی ام نخواهم کرد

اگر تو انتهای آن جاده باشی تمام راه را آرام میایم و سر به زیر دستانت را میگیرم

حتما ان روز هم به برامدگی رگ دستت میخندم ،با بغض ِ هزار ساله ام..