مرد ترین مرد تاریخ
دستانش را بسته بودند
دستهای مردترین مرد تاریخ را
و چه سخت بود آن زمان که آتش
از او که صاحب حقیقی آن زمان بود
اجازه ی سوزاندن خواست،
و در، اجازه ی سوختن
و او با اندوه
نگاهی به بانوی ایستاده در پشت در انداخت
و به آنها اذن داد
که مطابق طبیعت خود رفتار کنند
با اینکه میدانست این آتش
در مدینه نخواهد ماند
و تا خود کربلا زبانه خواهد کشید
و خیمه هایی را خواهد سوزاند
که امام عشق
در آخرین لحظات حیات
غیورانه چشمهای نگرانش را به آنها خواهد دوخت
و غریبانه خواهد گفت:
کاش لااقل آزادمرد باشید
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۲ ساعت توسط من
|