من بی تو هیچم
دیگر وقت رفتن است
باید کوله بار تنهاییم را به دوش بگیرم و چشم از انتظار آمدنت بردارم
چرا که دیگر وقت رفتن است
و شاید مجالی نباشد برای اشک های دوباره ام
جای خالی حضورت در کنج ویرانه های قلبم خودنمایی می کند
و خاطرات روزهای با من بودنت در جای جای ذهن خسته ام پرسه می زند
و یاد بازیگوشی چشمانت رویاهایم را رنگین می کند
و من اما مجالی برای بودن ندارم
میروم . . .
اما شاید وقتی دیگر، جایی دیگر، بیابم تو را
که همه وجودم از آن توست
و من بی تو هیچم
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۳۸۵ ساعت توسط من