در همانجا که تپه ای است، بلند و عظیم
به اندازه ی همه ی غربت کبوتر های نو
بر این دنیای نو
می خواهم زار، زار، گریه کنم
بر این دنیای نو که در آن
سنگ سر مست مهر است
بلبل در ماتم و سکوت
که گلی نیست تا برایش نغمه ای نو خواند
آهن همه جا روئیده
کبوتر، آسمانی نمی یابد
که در آن پرو بالی ، نو زند...
آسمان
آسمان که اشک شوق بر زمین می ریخت
از سره خشم ، عرق می ریزد
و دگر خورشید
در پشت کوه نمی خوابد
اصلاً کسی به فکرش نیست که خوابست یا بیدار...
سرود پرستو ها مرگ است!
شیر از آرامی خود شرمگین!
ناله ی ماهی که ، دریا چیست ؟ همه جا بلند است!
طاقت بر شاخه ماندن ندارد
افتادن عشق برگ است
کسی شب اعتنایی به ماه نمی کند
ستاره پشت غبار اسیر....
زیبائیش باور نمی شود، افسانه است
این چه دنیایی است؟
چه دنیایی؟