خيالِ با تو بودن بی قرارم می کند هرشب

و با تو بودن اَم شب زنده دارم می کند هرشب

تو گفتی بر نمی گردی - اگرچه
در کنارِ من

اميدِ ديدن اَت چشم انتظارم می کند هرشب

غروبِ رفتن اَت ناباورانه اتفاق افتاد

طلوعِ يادِ تو اميدوارم می کند هرشب

من آن پاييزِ حزن انگيزم اما مطمئن هستم

حضورِ سبزِ احساست بهارم می کند هرشب

از آن ابری ترين بغض ام که روزی با تو می بارم

ولی عريانیِ شب شرمسارم می کند هرشب

و حالا اين منم با يِک بغل احساسِ تنهايی

سکوتِ سايه هايت داغدارم می کند هرشب